بخواهیم نخواهیم سیل گره خورده به زندگی مان. از یادآوری عکس قایقی که در خیابان منتهی به میل گنبددر آب انداخته بودند،هنوز قلبم  تیر می کشد . مداد گنبد از پشت بام خانه ی پدری بسی نزدیک و قابل دسترس است. مگر چقدر راه است تا فرورفتن خانه های محل های اینطرف،  تا کمر در آب؟

یکی دخترخاله ها به معنای واقعی سیل زده شده. خانه و زندگی اش وسط دریای سیل است. از روحیه ی بالای ماست یا از بیعاری، نمی دانم، اما شوخی هایی که با این طفلی می کنیم، خنده ها و قهقهه های مشترک نه و دوستانه، یک سمتش می رود به تشویش و دلهره ی درونی همه مان.

یکی از خواهرک ها به واسطه ی شغلش وآشناهایی که دارد، کمک های نقدی و جنسی خیلی خوبی جمع آوری کرده و می کند. راه می افتند تا آق قلا، تراکتور می گیرند و بسته های تفکیک شده را از تریلی وصل شده به تراکتور بین مردم پخش می کنند.دخترخاله می گوید : قایق و تراکتور و نفربرهای ارتش،  تنها وسایط نقلیه ی این روزهای آق قلاست.

وقتی از آبی می گوید تا تا پیش سینه شان بالا آمده بوده، گوشی هایی که  در میان آب به دندان گرفته بودند و فریادهایی که برای کمک پیدا کردن می زدند، دلم هری می ریزد. بغلش می کنم . می گویم: ( سیل زده جان. خعرات تو) . می خندیدم. اما دلم  همچنان به لرز است.

خواهرک به من می گوید : ( اگر توی جاده گرفتار سیل شدی ، اصلا غصه نخور. یک پتو  و یک قوطی کنسرو از سهمیه ی سیل زدگان،  پیش من داری.)

گویا دیروز  چهار نوزاد در کمپ به دنیا آمده اند. کلی پمپرز و پد بهداشتی و شیرخشک و ست لباس نوزادی بردند آق قلا . شنیدم که خانمی از دوستانش سه میلیون تومان لباس نوزادی و دیگری همین حدود لباس یک تا چهارساله برای مردم فراهم کرده و به خواهرک سپرده.

از همتش لذت می برم.  روی سکوی چرخ بزرگ تراکتور می نشیند. رو به پسرکی که می گوید: ( به من هم بسته بده) ، داد می زند:

-تو شیرخواری؟ چندسالته؟ اینها مال شیرخواره هاست. برای تو چیزای دیگه دارم.

می دانم که از این جراتها ندارم که به آب بزنم.یا حتی پیشقدم بشوم برای کمک جمع کردن. اما آدمهای جسور را تحسین می کنم.پارکینگ خانه اش پر و خالی می شود از کمک های مردمی.

-کی باشه به جرم اختلال در کمک رسانی بگیرنت.

-کی باشه بگن چرا شماره حساب دادی و پول جمع کردی و بگیرنت

-کی باشه .تو که از اون دختره نرگس کلباسی قوی تر نیستی

به حرف هیچ کس محل نمی گذارد.پتو جمع می کند. لباس جمع می کند. پول جمع می کند. پوشک و نواربهداشتی ، قند و چای و کنسرو جمع می کند. می نشیند توی پارکینگ این یکی خواهرک یا توی آرایشگاه  آن دخترخاله، همه را پک می کند و بسته های آماده را پشت وانت می برد تا شهر و روستاهای آب گرفته. تراکتور می گیرد و بسته ها را تقسیم می کند.

چیزهای وحشتناکی می شنوم از تعرض نیروهای ( .) به ن سیل زده . از ی از انبارهای کمک های مردمی. از زیاده خواهی خانواده هایی که خانه هاشان چندان آسیبی ندیده ، اما با همه ی اینها، خنده و شوخی اگر نباشد، زیر سنگینی این بار خم می شویم. همه مان. چه اویی که مستقیم آسیب دیده، چه اویی که فقط می شنود و غصه می خورد.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

در دله Nathaniel دختر آسمان آسمان آبی China LED Track Lights Manufacturers Bianca سازه های وب بدانید Matt