رفته توی اتاق خواب ما و روی تخت ولو شده و داره درس می خونه. از پنجشنبه تا شنبه، روزی هفت تا درس مطالعات اجتماعی . رسیده به بخش جغرافی.

-پارسا. در تراس رو ببندو لامپ اتاق روشنه. الان پشه ها هجوم میارن.

میگه:

-یه دقیقه بیاجون من بیا.فقط یه دقیقه.

میرم. خودم در تراس رو می بندم. میرم کنارش. کتابش رو نشونم میده.نقشه ی ایران و همسایه های اطرافشه :

-میدونی اگه من بخوام کشور گشایی کنم برنامه م چیه؟

تبذیر و تبشیردهنده نگاهش می کنم، چنان که تمییز بین تشویق و ملامت نداند. میگه:

-اول با افغانستان و پاکستان دوست می شدم. یه ارتش متحد تشکیل می دادم. بعدمی رفتم ارمنستان و آذربایجان رو نابود می کردم و می گرفتمشون. بعد با ترکیه دوست می شدم. ارتشم بزرگتر میشه . بعد عراق رو نابود می کردم و می گرفتم. بعد که قدرت خیلی بزرگ شدم می رفتم روسیه رو می تردم. بعدش هم با امریکا و عربستان صلح دایمی می کردم. نقشه م خوبه مامان؟

نگاه تحذیری و تبشیریم رو از عمق چشمام  جمع می کنم. خودمو می زنم به ( چی میگی تو واسه خودت) و میگم:

-شب می خوام بخوابمنبینم توی تختم خرده ریز خوراکی و از این چیزا باشه ها.



اون فقره ی صلح دایمی ش منو کشت. آدم تا این حد نون به نرخ روز خور، آخه؟؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

urns بهترین مطالب دنیای وب Christine آموزش و تدریس خصوصی زبان های خارجی خرید بیمه عمر پیام بهتر Shane تجهیزات آشپزخانه صنعتی آیریس دانلود کتاب الگوساز و برشکار لباس زنانه