موهای زیر ابرو و پشت لبش رو می شد بافت. به جان خودم می شد بافت! از فرط بلندی.
چادر را کشیده تا روی ابروها. آرام و بی رمق حرف می زند. اما نیش دار و گزنده.
-مادره ، دختره رو با یه تیکه پارچه برمی داره میاره توی خیابون. فکر کن با همین تیکه پارچه. دختره دیگه بچه نیست که. بزرگه. با این وضعیت می افتن توی خیابون.
( دخترکی که می گفت یک روسری سه گوش را پشت گردنش گره می زند و موهای بلند قشنگش را گاهی از روی دوش ها، جلوی بدنش می اندازد . گاهی پشت سرش. ریزه میزه و بامزه است.لباس هایش هم همیشه پوشیده و منطقی ست )
یکی دیگر را نشانم می دهد. دخترک را می آورد جلو:
-این الان موهاش خوبه . دیده نمیشه. اما همینو هم من قبول ندارم. گلوش بیرونه. دختر رو نباید اینطوری بار آورد.
(این یکی دخترک، دختر همکار خودش است. مامان این دخترک دارد نگاه مان می کند و می شنود. دخترک فرم مدرسه تنش است. مقنعه را داده بالا و انداخته پشت سرش. طوری که همه ی موها توی مقنعه پنهان شده. یقه ی لباس فرمش اما دیده می شود. دکمه ی یقه زیر چانه بسته شده. رسما چیزی به نام گلو در این منطقه روئت نمی شود)
*
شاید بعضی زن ها نگی بلد نیستند. شاید بعضی زن ها در فضای تاریکِ نگاه جنسی و جنسیتی اسیر مانده اند. شاید بعضی زن ها بشدت دچار بیماری جنسی اند، به خصوص نسبت به هم جنس. شاید بعضی زن ها دچار اختلال شخصیت هستند.
حالا کلمه ی (زن ها) را برداریم و با کلمه ی (آدم ها) عوض کنیم.
اما آخ که دردش از جانب زن ها خیلی بیشتر و شدیدتر است. آخ که ظلمِ ( ن علیه ن ) وحشیانه تر است.آخ که درمان این دردها تا آخرامان ، بعید و دور به نظر می رسد.
درباره این سایت