واقعا باور نمی کنند که صدای اخبار، صدای هر گوینده ی خبری حالم را بد می کند. چیزی توی جمجمه ام شروع به جوشیدن می کند و می خواهد دیواره های جمجمه را از فرط فشار بترکاند.
اسکاچ کفی را روی کاسه بشقاب های افطار می اندازم و می روم جلوی در تراس می ایستم تا صدای بلند خبرهای سیاه و بد با صدای بازیگران سریالهای آبدوغ خیاری بعد از افطار عوض شود.(بماند که توی تراس هم یکی از همسایه های پشتی، گیتارش را آورده و پیراهن از تن کنده، مشغول گیتارنواختن و خواندن ترانه برای همگان است)
ابرو گره بزنم، لب و لوچه آویزان کنم، اخم و تخم کنم، سرسنگین جواب بدهم، اصلا مهم نیست. شبکه های خبری یکی بعد از دیگری توی خانه ی ما درحال وِر وِر حرف زدن اند.
چه جنگ بشود چه جنگ نشود ، این منم که تاوان شعله ورشدن و نشدنش راپس می دهم.
گوش نکن . ببینم وقتی جنگ شد می خوای چیکار کنی ( خب دقیقا چه کاری قرار است بکنم؟ کلاشینکف بردارم، وسط پیشانی ترامپ را نشانه بروم؟ شنیدن دیوانه وار اخبار این را به من یاد خواهد داد؟)
گوش نکن. ببینم اگه متوجه نشی دنیا دست کیه و چی می خواد سرمون بیاد، بعدا ( بعدا چی؟ بیست سال است که بعدا هیچی نشده. هیچی. نشسته ایم سرجایمان. توی بهشت خدا. ارزانی. وفور نعمت. عدل و عدالت. آزادیهای مدنی و حقوقی و بشری. بیشتر از این چه می خواهم مگر؟ )
*
اوصیکم به کنترل شبانه روزی تلویزیون در منزل هنگام ازدواج و درج در شرایط ضمن عقد!
اوصیکم به داشتن اتاق خبر در منزل؛ بعد از ازدواج و فرستادن مردان تشنه ی خبر و جنگ به آن اتاق در تمام ساعات شبانه روز!
اوصیکم به داشتن شمشیر پلاستیکی و تفنگ آب پاش برای خودتان بعد از ازدواج. که هروقت زورتان به صدای آزاردهنده ی شبکه های خبر داخلی و خارجی نرسید، با شمشیر و تفنگ ، جنگ بازی راه بیندازید.( انتخاب جنگاوران با خودتان )
*
این را بگذارم کنار این که پسرک می گردد کانالهایی را پیدا می کند که در آن ساعت ها سخنرانی می کنند، برنامه ی کودک اجرا می کنند، تهدید می کنند، یا هرکار دیگری که مایلند به انجامش ، بعد موذیانه می خندد و می گوید:
-می خوام ببینم چی میگن!
*
خدایا من دیگر پاک و مطهر شده ام. تمام گناهانم به واسطه ی شیطنتهای این ابنای ذکورت ، از روح و جسمم زدوده شده. بهشتت گوارای وجودم باد!
در بهشتت رو باز کن که مال خودمه. من اومدم.
درباره این سایت